یکشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۹۰

فقر چيست؟؟؟



فقر در كوچه پس كوچه هاي جنوب شهر نيست... فقر در خانه هاي بي سقف نيست... فقر در گرسنگي ... در عرياني نيست.. به دنبالش نگردد... آنجانيست.. اين قدر نگردد... گشتنت زماني است كه هدر مي دهي... زماني كه مي تواند صرف گشتن و يافتن حقيقت گردد... فقر گاهي خود را زير شمش هاي طلا پنهان مي كند... آري دوست مهربان من... فقر چيزي را نداشتن است... ولي آن چيز پول نيست، طلا نيست... غذا و خانه و ماشين نيست... فقر ، ذهن و فكر را مبتلا مي كند.. آيا مي داني فقر كجاست؟ فقر اينجاست دوست مهربان من... آنجائي كه نگاه مي كني ، ولي نمي بيني... گوش مي كني ولی نمي شنوي... آنجاست كه نمي خواهي مي گويند بخواه... و آنجاكه دوست نداري و ميگويند دوست داشته باش... آري همسفر مهربان من.. فقر اينجاست ... در عهدي كه مي بندي و عمل نمي كني... در حقي كه ضايع مي كني... در نوع لباسي كه ميپوشي... در كلامي كه به زبان جاري مي كني... آري فقر اينجاست....... زير تيغه هاي ماشين بازيافت كه روزنامه هاي برگشتي را خرد مي كند... روزنامه هائی که بخاطر مطالب دروغشان ، دیگر خریداری ندارند.... فقر در گرد وغباري است كه بر روي كتابهاي فروش نرفته ي يك كتاب فروشي نشسته است... فقر كتيبه ي 3 هزار ساله اي است كه بر روي آن يادگاري نوشته اند... فقر پوست موزي است كه از پنجره ي يك اتومبيل به بيرون انداخته مي شود... آري فقر همه جاهست... در پدري كه توجهي به فرزندش ندارد... در مادري كه فقط به فكر زرق وبرق خودش است... در همسري كه....... آري دوست مهربان من فقر اينجاست.... در روزي را بي انديشه سپري كردن... و شب را تماما" خوابيدن... وفقر جائيست كه: صدا ميزني ، ولي جوابي نميشنوي... آري دوست مهربان من فقر را در جنوب شهر و خانه هاي بي سقف جستجو نكن ... آنجا نيست.. فقر در فکر و اندیشه ی ماست.... فقر در تخلف است.... در جایی است که محبت نیست.... عشق نیست.... زندگي نيست.... اميد نيست..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر