در حالی که به نظر می رسد در دولت های مختلف و در رأس آنها آمریکا اراده واقعی برای جنگیدن با جمهوری اسلامی به چشم نمی خورد، گروهی از افراد که بخشی از اپوزیسیون نظام اسلامی تلقی می شوند همچنان مشغول نگارش مقالات یا انجام گفتگوهایی هستند که مفاد آن ابراز مخالفت با جنگ است.
این ابراز مخالفت ها، ارزشمند است زیرا حتی احتمال ضعیف وقوع جنگ، موجب نگرانی قاطبه ایرانیان است.
نگاهی به مخالفت ها با جنگ که تا چندی پیش ابراز می شد نشان می دهد که اغلب هشدارها و اظهار نگرانی ها در سه گروه قابل دسته بندی است:
- گروهی با خوش بینی مفرط، هر گونه انگیزه جنگ افروزانه از سوی دولت های خارجی به منظور دستیابی به منافع اقتصادی و سیاسی را منتفی می دانند و معتقدند آنچه می تواند آتش جنگ را بیفروزد، رفتار خود خواهانه و ماجراجویانه بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی است. به اعتقاد این گروه، تا زمانی که حاکمیت ایران در اختیار حاکمان فعلی باشد وقوع جنگ منتفی نخواهد بود.
- گروه دوم در نقطه مقابل گروه نخست قرار دارند. آنها به زیاده خواهی و رفتار جنگ طلبانه بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی اذعان دارند، اما به اعتقاد ایشان، آنچه امکان جنگ با نظام اسلامی را افزایش می دهد بهانه جویی دولت های بزرگ غربی برای تسلط بر منابع نفتی و سایر ثروت های ایران است. این تلقی، گروهی از اپوزیسیون را به جایی رسانده که تا کنون بارها اعلام کرده اند که بایستی در مواجهه های خصمانه بین المللی، در کنار جمهوری اسلامی ایستاد. راه حل پیشنهادی این گروه آنست که با اطلاع رسانی دقیق و مستمر دررسانه های جهانی، افکار عمومی در سایر کشورها را به خدمت بگیرند تا فشارهای مردمی در آن کشورها، دولت های متبوع آنها را از ورود به جنگ با ایران بر حذر دارد. نکته قابل توجه در موضعگیری این گروه، دیدگاه افراطی ایشان در مقایسه با تفریطی هایی است که در شروع جنگ احتمالی، هیچ مسئولیتی را متوجه دولت های بزرگ غربی و منفعت طلبان بین المللی نمی دانند.
- در میان اپوزیسیون ایرانی که نگرانی خود از وقوع جنگ احتمالی را اعلام کرده و می کنند گروه سومی نیز وجود دارد. این گروه معتقدند ماجراجویی ها در داخل حاکمیت جمهوری اسلامی، می تواند بهانه کافی برای جنگ افروزان خارجی ایجاد کند، اما عامل اصلی در وقوع جنگ احتمالی، سوءاستفاده برخی قدرت های جهانی از رفتار غیر مدبرانه سران جمهوری اسلامی است. به موجب این نگاه، سران برخی دولت های غربی، مترصد هستند تا از نمد جنگ افروزی بخشی از حاکمیت ایران، کلاهی برای اقتصاد های پرمشکل خود، فراهم نمایند.
گروه سوم اگرچه موافق اعمال برخی فشارها بر حکومت ایران هستند، اما معتقدند این فشارها نباید به محدوده اقدامات نظامی نزدیک شود و حتی هرگونه تحریم اقتصادی نیز بایستی از لیست فشارهای وارده بر حکومت ایران، حذف شود. این گروه تا کنون به طور مشخص اعلام نکرده اند که گزینه پیشنهادی آنها برای تعامل همراه با فشار بر حکومت ایران چیست؟ مثلا آیا باید اجازه داد حکومت جمهوری اسلامی کماکان از در آمدهای کلان نفتی برخوردار باشد و این در آمد را به جای رفاه آفرینی برای ملت ایران، صرف حمایت از خود کامگانی همچون بشار اسد و یا تقویت لجستیکی برخی گروه ها در کشورهای دیگر نماید که منویات رهبر جمهوری اسلامی را در نقاطی از جهان، پیاده می کنند؟ صاحبان دیدگاه سوم، هنوز به صورت مشخص پاسخی به این پرسش نداده اند که در آمدهای نفتی ناشی از فروش ثروت نسل های فعلی وآینده، بیشتر صرف رفاه مردم و تأمین منافع ملی ایرانیان می شود یا صرف تثبیت قدرت مادام العمر حاکمان فعلی و تقویت هم پیمانان ایشان در نقاط دور و نزدیک جهان؟
تا کنون پیرامون هر یک از سه نظریه فوق، بحث های زیادی صورت گرفته و به نظر می رسد که در آینده نیز طرفداران هریک از این سه نظریه، تلاش خواهند کرد تعداد بیشتری از ایرانیان را با دیدگاه خویش، همراه سازند.
اما اخیرا به «سوژه جنگ» از زاویه دیگری نیز نگریسته می شود و بر اساس همان نگاه، پیشنهادی ارائه شده که تاکنون به صراحت در خصوص آن سخن گفته نمی شد. این نگاه و پیشنهاد اخیرا در مقاله ای که یکی از فعالان سیاسی مقیم آمریکا به نگارش در آورده، مطرح شده است. به موجب این پیشنهاد، بایستی به رهبر جمهوری اسلامی، تضمین امنیتی داده شود تا او بدون نگرانی از تلاش های احتمالی برای سرنگونی حکومت خویش، پای میز مذاکره بنشیند و نهایتا قطعنامه های شورای امنیت و خواسته های قدرت های جهانی در موضوع هسته ای را تا حدودی عملی سازد.
نویسنده مقاله مورد نظر، ظاهرا معتقد است که آسودگی خیال رهبر جمهوری اسلامی، موجب عادی شدن روابط حاکمیت ایران با قدرت های غربی خواهد شد که یکی از دستاوردهای آن، گشایش فضای سیاسی در داخل کشور و تسهیل روند «گذار به دموکراسی» خواهد بود.
البته مشخص نیست رفع نگرانی خارجی رهبر جمهوری اسلامی، چگونه کاهش فشارهای داخلی و تسهیل فعالیت منتقدان و فعالان دموکراسی خواه را موجب خواهد شد؟ نیمه دوم دهه هفتاد ـ نخستین سال های ریاست جمهوری محمد خاتمی ـ هنوز در یادها باقی است. در آن زمان، پرونده هسته ای بر روابط خارجی جمهوری اسلامی سایه نینداخته بود و تهدید علنی خارجی علیه حاکمیت آقای خامنه ای وجود نداشت، همچنین روابط ایران با اروپا در وضعیت نسبتا مناسبی بود و در خصوص آمریکا هم، بیش از آنکه دولتمردان واشنگتن به صورت علنی نسبت به جمهوری اسلامی ابراز دشمنی کنند، آقای خامنه ای بر دشمنی و عدم مذاکره، تأکید داشت.
به عبارت دیگر، در آن سالها تعامل دولت های بزرگ غربی با حاکمیت ایران به گونه ای بود که رفع نگرانی های فعلی رهبر جمهوری اسلامی، حداکثر می تواند شرایط را به همان روزها بازگرداند. اما در همان سالها، قوه قضائیه که مستقیما زیر نظر رهبری فعالیت می کند حداکثر تلاش خود را به کار می گرفت تا فعالیت های داخلی و خارجی اصلاح طلبان در دو قوه دیگر ـ مجلس و دولت ـ را خنثی نماید.
در همان سالها، موج توقیف فله ای مطبوعات ودستگیری گسترده فعالان ملی مذهبی و عده دیگری از منتقدان، کشور را با یک بحران مواجه کرد. هرگونه تلاش اصلاح طلبان برای بهبود رابطه با آمریکا هم با مخالفت علنی و جدی رهبر جمهوری اسلامی مواجه می شد. در همان سالها، عباسعلی علیزاده، رئیس وقت دادگستری تهران، با صدور بخشنامه ای، سخن گفتن در خصوص رابطه با آمریکا را ممنوع اعلام کرد و به همه روزنامه ها هشدار داد که حق ندارند در مورد مذاکره با آمریکا مطلب بنویسند.
این رفتار جناح نزدیک به رهبری، در شرایطی راه را بر اصلاح طلبان و حامیان عادی سازی روابط با غرب بسته بود که نه تنها تهدید جدی متوجه حاکمیت ایران نمی کردند بلکه نشانه هایی از علاقمندی خود برای نزدیک شدن به دولت ایران را آشکار می نمودند، اما فشارهای قضایی و امنیتی بر فعالان سیاسی، به مراتب بیشتر از سالهای ابتدایی دهه هفتاد بود که سفرای اروپایی، ایران را ترک کرده بودند و دولت کلینتون و کنگره آمریکا، تحریم های بسیار سنگین علیه ایران تصویب و اجرا می کردند.
بدون تعارف باید گفت که تجربیات پانزده سال گذشته، نشان می دهد هرگاه نظام جمهوری اسلامی با تهدید و هشدارهای جدی بین المللی مواجه شده و تهدید کنندگان، بر مواضع خود ایستادگی کرده اند، از شدت فشارها در داخل کاسته شده و حکومت در برابر منتقدان و معترضان داخلی، عقب نشینی کرده است.
اوج این عقب نشینی، به زمستان سال ۷۴ باز می گردد که نه تنها گروهی از اصلاح طلبان همچون بهزاد نبوی ـ بر خلاف چهار سال قبل از آن ـ برای ورود به انتخابات مجلس پنجم تأیید صلاحیت شدند، بلکه چهره های سرشناس از نیروهای ملی مذهبی همچون مرحوم مهندس سحابی هم جواز حضور در رقابت های انتخاباتی را دریافت کردند.
اما رفع نگرانی خارجی و آرام بودن فضای بین المللی نسبت به نظام جمهوری اسلامی، معمولا محدود شدن عرصه فعالیت برای منتقدان ومعترضان را به دنبال داشته است. فشارهای فراموش نشدنی قوه قضائیه بر جنبش دانشجویی در سال های ریاست جمهوری آقای خاتمی و رد صلاحیت بی سابقه نامزدهای نمایندگی مجلس هفتم، تماما در دورانی به وقوع پیوست که به دلیل حضور اصلاح طلبان در حاکمیت، تهدید جدی از جانب دولت های خارجی علیه حاکمیت وجود نداشت.
کسانی که خواهان ارائه تضمین امنیتی به رهبر جمهوری اسلامی هستند و گمان می کنند این تضمین، خطر بروز جنگ را کاهش می دهد باید به این پرسش پاسخ دهند که «برای رفع خطر ناشی از همراهی حکومت جمهوری اسلامی با حکومت های مطرود و سرکوبگر همچون دولت های سودان و سوریه چه تدبیری اندیشیده اند؟» در حال حاضر احتمال درگیر شدن بسیاری از کشورها در مناقشه ای تمام عیار با سوریه، هر روز بیش از قبل افزایش می یابد. ایا اعطای تضمین امنیتی به نظام جمهوری اسلامی در شرایط فعلی، موجب تشجیع نظام به ادامه روش فعلی خود در مواجهه با بحران سوریه نخواهد شد که می تواند در گیر شدن ایران در مناقشه جهانی با سوریه را به دنبال داشته باشد؟
آیا دولت های پرقدرت در جهان، باید به سران نظام جمهوری اسلامی تضمین امنیتی بدهند و تحریم ها را از سر راه بردارند تا بخشی از حاکمیت ایران با پشتوانه قوی تر مالی و بدون نگرانی از مواجهه با هرگونه خطر، دارایی های ملت ایران را صرف بلند پروازی های خطر آفرین در خارج از کشور نمایند؟ آیا باید خیال بخش های قدرتمند داخل نظام را از هرگونه تنبیه و مجازات خارجی آسوده کرد تا بدون هیچگونه نگرانی، معترضان و منتقدان داخلی را تحت فشار قرار دهند؟
تردید ندارم که اگر سیاست گذاران در کشورهای قدرتمند، امروزه پیام شفاف برای سران حکومت ایران می فرستند که «ما را با سرکوب های داخلی شما کاری نیست شما فقط با اسرائیل ما کاری نداشته باشید» مسئولیت بخشی از این «چراغ سبز نشان دادن ها به جمهوری اسلامی» متوجه کسانی است که با تظاهر به آرمانگرایی های ویژه و با بزرگ نمایی غیرواقعی خطر جنگ، توجیه گر رفتار یکجانبه دولت های خارجی شده اند و به آنها برای منطقی نشان دادن «بی عملی و بی تفاوتی نسبت به نقض گسترده حقوق بشر در ایران» هم زمان با ادعای مبارزه با دیکتاتورها در سوریه و برخی کشورهای دیگر، کمک می کنند.
فراموش نکنیم که اعطای تضمین امنیتی به نظام جمهوری اسلامی به بهانه جلوگیری از ایجاد یک جنگ احتمالی، شرایطی ایجاد می نماید که یکی از نتایج آن، می تواند ملت ایران را در جنگی اقتصادی، سیاسی و نظامی در گیر کند که هدف اولیه یا اعلام شده شروع کنندگان آن، ضربه زدن به ایران نخواهد بود، اما حمایت سیاسی، مالی و نظامی رهبر جمهوری اسلامی از یکی از طرف های درگیر ـ مثلا سوریه ـ بهانه کافی در اختیار طرف های دیگر قرار می دهد تا حکومت ایران را دشمن مستقیم خود تلقی و ضربه زدن به آن را حق خویش بپندارند. آیا در آن زمان می توان، منافع ملت ایران را از سنگرگاه های سران نظام تفکیک و مانع از درگیر شدن ملت ایران در جنگی شد که بی شک اعطای تضمین امنیتی به سران حکومت جمهوری اسلامی در به راه افتادن آن، بی تأثیر نخواهد بود؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر